مقدمه ای بر زندگی حافظ و داستان سفر او دکن
مقدمه ای بر زندگی حافظ و داستان سفر او دکن
خواجه شمس الدین محمدبن محمدبن محمد حافظ شیرازی یکی از بزرگترین شاعران نغزگوی ایران و از اعاظم گویندگان جهان و از اکابر گردنکشان نظم فارسی است. در نسخهای از اسکندرنامه و هشت بهشت و خسرو و شیرین امیر خسرو دهلوی که به ترتیب در بیست و چهارم صفر و ششم ربیع الاخر و سیزدهم جمادی الاولی سال 756 هجری به خط شیرین و پخته این استاد بزرگ سخن استنتاخ شده است کاتب خود را در اشعار خود «حافظ» تخلص نموده است.
تذکره نویسیان نوشته اند که که اجداد او اصلا از کوپای (کوهپایه) اصفهان بودهاند و نیای او در ایام حکومت اتابکان سلغری از آنجا به شیراز آمد و در همان شهر متوطن شد. و نیز نوشتهاند که پدرش « بهاءالدین محمد» بازرگانی میکرد و مادرش از اهل کازرون و خانه ایشان در « دروازه کازرون شیراز» واقع بود.
ولادت حافظ در اوایل قرن هشتم هجری حدود 727 هجری در شیراز اتفاق افتاد. بعد از مرگ بهاءالدین (پدر حافظ) پسران او پراگنده شدند و شمس الدین محمد که خردسال بود با مادر در شیراز ماند و روزگار آن دو به تهیدستی میگذشت. به همین سبب حافظ همین که به مرحله تمییز رسید در نانوایی محله به خمیرگیری مشغول شد تا آنکه عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب خانه کشانید. وی چند گاهی ایام بین کسب معاش و آموختن سواد میگذرانید.
مقدمه ای بر زندگی حافظ و داستان سفر او دکن
https://tarikhema.org/ganj/hafez
بعد از این زندگانی حافظ تغییر کرد و او در جرگه طالبان علم درآمد و مجالس درس و علما و ادبای زمان را در شیراز درک کرد و چنانکه محمد گلندام معاصر و جامع دیوان حافظ میگوید به تتبع و تفحص در کتب اساسی علوم شرعی و ادبی از قبیل کشاف زمخشری و مطالع الانظار قاضی بیضاوی و مفتاح العلوم سکاکی و امثال آنها پرداخت و محمد گلندام خود او را چندین بار در مجلس درس قوام الدین ابوالبقا عبدالله بن محمود بن حسن اصفهانی شیرازی مشهور به ابن الفقیه نجم عالم معروف به قراآت سبع و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهای سحارش را در همان محفل علم و ادب شنیده بود.
چنانکه از سخن محمد گلندام در این مورد بر میآید حافظ در دو رشته از دانش های زمان یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار میکرد و چون استاد او قوام الدین خود عامل قراآت سبع بود طبعا شاگرد هوشمندش در خدمت او به همین درس اشتغال داشت.
شیراز در دوره ای که حافظ تربیت میشد، اگرچه وضع سیاسی آرام و ثابتی نداشت لیکن مرکزی بزرگ از مراکز علمی و ادبی ایران و جهان اسلامی محسوب میگردید و این نعمت را تدبیر اتابکان سلغری فارس برای شهر حافظ و سعدی فراهم آورده بود.
از تفحص در احوال و اقوال حافظ معلوم است که او در اکتساب علوم شرعی یا ادبی قصد ارتزاق نداشت یعنی بعد از تحصیل در این رشته ها به عنوان مدرس و معلم باقی نماند. بلکه ورود در مراحل محافل ادبی و عرفانی و معاشرت با هرفا و شعرا و در همان حال تعهد امور دیوانی و ملازمت شغل سلطان و وظیفه خواری و رفتن در ظل حمایت امرا و وزرا هم مورد توجه و علاقه او بوده است.
وقتی شهرت شاعرنوازی سلطان محمود دکنی و وزیرش به فارس رسید، حافظ راغب دیدار دکن گشت چون این خبر به میر فیض اللهه رسید، اسباب سفر او را فراهم آورد. حافظ از شیراز به هرموز رفت و در کشتی محمود شاهی که از دکن آمده بود نشست. هنوز کشتی روانه نشده بود که باد مخالف وزید و دریا به شورش درآمد. خواجه به یکبار از آن سفر متنفر شده و به یاران گفت که بعضی از دوستان را که در هرموز می باشند وداع نکرده ام. ایشان را دیده و در ساعت بر میگردم. به این ترتیب خود را از بیم سفر دریا رهایی بخشید. آنگاه این غزل را به میز فیض الله انجو فرستاد و خود به شیراز رفت:
دمی باغم به سر بردن جهان یکسر نمیارزد/ به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد.